کلبه تنهایی
امشب شده بود و دلم دوباره غم گرفته بود به یاد کربلا برا حرم گرفته بود داشتم از غصه میمردم به یاد کربلا گفتم امشب و میرم زیارت امام رضا رفتمو رو به ضریح با صفاش زانو زدم حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی امام رضا برای زیارت حسین منو راهی کنی میون درد و دلام توی همین حال و هوا دیدم انگاری نشسته روبروم امام رضا دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه میگه آی اونی که حال خودت و خوب می دونی تو که صبح تا شب داری دل من و می سوزونی با چه رویی اومدی پیش من امام رضا با چه رویی اومدی می خوای بری کربلا به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره کربلا بری و آدم نشی فایده نداره به آقام گفتم امام رضا به حق مادرت یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم اون جوری که تو می خوای زائر کربلا بشم