کلبه تنهایی
دلم مثل آسمون ابری گرفته دلم یه دنیا حرف داره که می خوام برات بگم آقا جون منم ، همون رو سیاه همیشگی آقا جون من ، هیچی ندارم نه آبرو ، نه تقوا ، نه عمل اما من رو سیاه فقط یه چیز دارم اونم یه دل پر از محبت ، محبتی که کنج دل سیاهم جا خوش کرده ، که اونم خودت بهش دادی آقا تو رو قسمت میدم که ، من رو سیاه رو از خودت نرون آقا جون هر چه دیده ام و هر چه شنیده ام هر کجا رفته ام و هر چه کرده ام هر چه هستم و هر چه بوده ام حال که رنجوری تنم را به تو رساندم حال که بر بام رحمت تو ایستاده ام حال که آمده ام ، اگر بپرسی کجا بودی و چه می کردی ، چه جوابی بدهم ؟ از حیای تو به مردن افتاده ام حال که به سوی تو آمده ام اگر بپرسی تو کیستی ، می گویم ، من همانم که تو را گم کرده بودم ، تو را فراموش کرده بودم کجا دوری تو را یافته ام ،کجا به سوی تو شتافته ام من کجا از غم نادیدنت ، افسوس خورده ام من سر خویش گرفته ام و دنیای خودم را ساخته ام و این تویی که از یاد من غافل نمی شوی ، نه من این تویی که خاطرت نگران من است ، نه من این تویی که دستهای مرا میگیری و از کوچه های تاریک دنیا می رهانی ، نه من همه ی عالم زمین خورده ی کرمتن من و از زمین بلند کن نگاه کن منو فقط نگاهم کن ، من فدای نگاهت دعایم کن ، من فدای دعایت حلالم کن ای چکیده ی رحمت ............. امشب دلم حسرت پرواز داره ................... آمده ام ای ، شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجا درماندگان دور مران از در و ، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت به مثل کهرباست شوق و سبک خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده لشگر شیطان به کمین من است بی کسم ای ، شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده آقا دلم هوای حرمت و کرده ، بدجوری دلتنگم ، ای کاش ......................... چقدر بچه ها دوست داشتنی اند . . . . . . وقتی می خندن از ته دل می خندن ، چون هیچ دغدغه ای ندارن . . . گریه هم که می کنن زیاد گریه می کنن ، حتما براتون پیش اومده . . . . . دو قطره اشک ریختن به خاطر دلتنگی ، معذرت خواهی ، خواستن چیزی یا هر بهونه دیگه . . . قلب آدم رو تر و تازه و لطیف میکنه . خیلی دوس دارن با خاک بازی کنن چون تو وجود پاکشون چیزی به اسم تکبر و غرور وجود نداره . . . چیزی رو که می سازن زود خراب می کنن چون به چیزی تو این دنیا دل نمی بندن و چیزی اسیرشون نمی کنه . . . وقتی قهر می کنن خیلی زود آشتی می کنن ، این نشون میده که هیچ کینه ای تو دلشون وجود نداره . . . هر خوراکی که دارن زود می خورن و برای فردا نگه نمی دارن چون آرزوهای دراز ندارن و غصه آینده رو نمی خورن . . . آدمهای بزرگ با همین فطرت و خصلت بچگی بزرگ میشن . . . و بزرگ میشن . . . . . . . خدا دنیا رو یه اسباب بازی میدونه . . . ! میشه یه بار دیگه روی این صفتهای بچه ها فکر کرد و این بازی رو اینقدر جدی نگرفت !