پيام
تشنه...
91/10/10
كلبه تنهايي فدا
من همان زينبم ! همان زينبي که هر روز زير آفتاب نگاه تو گرم ميشد،
همان زينبي که از طنين صداي تو جان مي گرفت ، همان زينبي که روزش را با زيارت
تو آغاز مي کرد و شبش را با چراغ ياد تو به پايان مي برد . باور کن همان زينب ،
همان خواهر